میگویند: همسر شیخ مرتضی انصاری از شیخ تقاضای خرید پیراهن میکند. شیخ به جهت نداشتن پول آن را رد میکند. بعداً همسر او با صرفهجویی مخارج روزانه آن پیراهن را میخرد، شیخ که مطلع میشود، شروع به گریه میکند.
همسرش میگوید: آیا از خرید این پیراهن ناراحت شدی؟ شیخ پاسخ میدهد:
نه! گریهام به خاطر این است که معلوم شد در این مدت که تو صرفهجویی میکردی، امور معاش ما خوب میگذشت. پس این مقدار صرفه جویی از ابتدا، اضافه بر معاش ما بوده است و اسراف شده، حالا جواب خدا را چه بدهم!
میگویند: در آن زمان از یک مسیحی تازه مسلمان شده پرسیده بودند که سبب اسلام آوردن تو چیست؟ گفته بود:
من که معنای اسلام و حجه الاسلامی را نفهمیده بودم، رفتار و کردار جناب شیخ مرتضی انصاری مرا به سوی اسلام جلب کرد.
علی اصغر یوسفی منش ::: چهارشنبه 85/8/3::: ساعت 9:2 صبح
نظرات دیگران: نظر
موضوعات یادداشت: داستان
>>نظر سنجی<<